دیگر هوای برگرداندنت را ندارم
هر جا که دلت می خواهد برو فقط ارزو میکنم... وقتی دوباره هوای من به سرت زد انقدر اسمان بگیرد که...!... با هزار شب گریه ارام نگیری و اما من !!! بر که نمیگردم هیچ، عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم که لم ندهی روی مبل های "راحتی" با خاطره هایم قدم بزنی
کم کم ياد خواهي گرفت تفاوت ظريف ميان نگهداشتن يک دست و زنجير کردن يک روح را اينکه عشق تکيه کردن نيست و رفاقت، اطمينان خاطر و ياد ميگيري که بوسهها قرارداد نيستند و هديهها، معني عهد و پيمان نميدهند .. کم کم ياد مي گيري که حتي نور خورشيد هم ميسوزاند اگر زياد آفتاب بگيري بايد باغ ِ خودت را پرورش دهي به جاي اينکه منتظر کسي باشي تا برايت گل بياورد .. ياد ميگيري که ميتواني تحمل کني که محکم باشي پاي هر خداحافظي ياد ميگيري که خيلي می ارزی ...
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.